حرف های مگو

ساخت وبلاگ
داشتم سر کلاس درباره عشق حرف می زدم که یهو ن بهم گفتشما که عشق زیاد دارید...خندم گرفت. نیم وجبی خوب منو شناخته. حالا چه طوری نمی دونم.امروز رفتم سر کلاس و اونا داشتن روزنامه دیواری درست می کردن. بعد ا حرف های مگو...ادامه مطلب
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 7:56

سلام. بعد از مدتها. خیلی گریه ام می آید استادم گفته باید عشقم را رها کنم

رها کنم تا او خودش بیاید یا یکی دیگر بیاید

خیلی سخت است لامصب

خیلی درد دارد

خیلی به او وابسته ام شاید هم دلبسته

اما راست می گوید استادم

باید او را رها کنم

کاش می شد حداقل یکبار در آغوشش بکشم و بعد رهایش کنم

همه چیز را به خدا می سپارم

برایم دعا کنید شاید زین پس اینجا بنویسم

حرف های مگو...
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 48 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

باید بهتون بگم که در چه حالیم. هیچی انگار یه عاشق بی عشقم

مگه ما از بقیه چی خواستیم؟ جز یه ذره توجه؟

حالا سوال اینجاست چرا چرا باید آدم محتاج یه ذره توجه باشه تو این مغز پوک من چی می گذره

من اون یارو رو گذاشتمش کنار

یعنی می دونید گاهی درجه رنج به حدی می رسه که آدم نمی تونه تحملش کنه

اینجور وقتا باید بذاره بره

بله باید بره

مگه  ما چه قدر تحمل داریم

اینه که به نوشتن و عشق و امید نیاز دارم و کسی هم نیست اینا رو بهم بده جز خودم

آخ دلم عشق می خواد

حرف های مگو...
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 46 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

گهواره مهتاب شب خواب می بینه

که از چشای تو انگور می چینه

آخ خدایا عاشقمو و فقط تو باید این سینه منو آروم کنی

این سینه سوخته رو

کمکم کن خدایا

پناهی و امیدی جز تو ندارم

حرف های مگو...
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 45 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

لابد حالا که یک دستم آزاد شده بود باید می توانستم بنویسم. باید می رفتم از این اتاق. از زیر آسمان این شهر از کنار این باغچه. باید پر می کشیدم اما ریشه هایم هنوز گیر بود. برگ هایم ریخته بود و بوسه می خو حرف های مگو...ادامه مطلب
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 37 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

نتیجه تصویری برای عکس های عاشقانه تا نهایت

حرف های مگو...
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 37 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

یه نفر اومده کامنت گذاشته

سلام
دیگه نمی دونم چیکار کنم 
هروز و هرشب صدای بوس و...مامانم وبابام میاد حالم از این وضعیت بهم میخوره
دلم میخواد بمیرم
چی کار کنم؟
+جوابمو تو کامنت بعدی بده لطفا

 

 

هیچی من اگه بودم هر وقت اونا داشتن اینکارو می کردم پا می شدم چراغو روشن می کردم می گفتم خفه شید

از نظر من که این یه شکنجس واسه این بچه

حرف های مگو...
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 47 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

در آتش شوق تو سوزانم. سوار بربالهای مهربانیت به سمت نیستی می رویم. دوان و تابناک بالا می رویم. دست در دست هم. چه خوب است که تو را یافته ام. چه خوب که تو محبوبم هستی. آه ای مهربان ای به پهنای قلبت بزرگ حرف های مگو...ادامه مطلب
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 49 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

نتیجه تصویری برای عشق و آغوش

 

ممنون کلمات آرام تو ام

حرف های مگو...
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 42 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02

چه قدر گریستم شبیه گنجشک های بی آشیان توی سرما

بی تو

حرف های مگو...
ما را در سایت حرف های مگو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hastitaraneh بازدید : 59 تاريخ : جمعه 12 بهمن 1397 ساعت: 3:02